پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403
EN

خبرگزاری

مشاهده خبر

ولایتمداری و بصیرت دینی

  • 25 مرداد 1400
  • 13:17
  • 0 دیدگاه
  • 191 بازدید
  • Article Rating
ولایتمداری و بصیرت دینی

نویسنده : عبداللَّه ابراهیم زاده آملی

 

درآمد

 گرچه دو واژه »ولایتمداری« و »بصیرت دینی« الفاظ متمایزی از هم هستند و به حسب لغت نیز معنای جدای از هم دارند، ولی با دقت در معنای اصطلاحی آنها به ویژه در نگاه شیعی، مشخص می شود که منظور از این دو عنوان، یک معنا بیش نیست؛ چون در تفکر اسلام ناب محمدی صلی الله وعلیه وآله، ولایتمداری بدون بصیرت و هوشمندی معنا و مفهوم درستی ندارد.

 براین اساس، اگر کسی میان ولایتمداری و بصیرت دینی، جدایی و عدم ارتباط ببیند و آنگاه در صدد برقراری پیوند و ارتباط معنایی میانشان برآید، معلوم می شود که نه از حقیقت ولایت و ولایتمداری راستین و مورد نظر اهل بیت علیهم السلام آگاهی کافی دارد و نه از بصیرت دینی بهره ای برده است.

 بنابراین بحث محوری این مقاله اثبات آمیختگی معنایی ولایتمداری و بصیرت دینی است و این که جداانگاری این دو چه پیامدهای زیانباری را به دنبال دارد. به این منظور نخست مفهوم و جایگاه ولایت بیان می شود.

 مفهوم و جایگاه ولایت

 ولایت به کسر واو و فتح آن در لغت از مادّه »وَلْی« بر وزن »فَلْس« به معانی چندی از قبیل: نزدیکی، تسلّط، قدرت، فرمانروایی، نصرت، محبت، عهده داری کاری، حکم، پشتیبانی، زمامداری، سرپرستی و تصرف در اشیاء و امور انسان ها آمده است. ولی معنای اصلی و محوری آن چنانکه راغب گفته، نزدیکی دو چیز به هم(سعید الخوری الشرتونی اللبنانی، اقرب الموارد، دارالاسوه للطباعة و النشر، ایران، 1385 ش - 1427 ق، ج 5 (ل - ی)، ص 832 - 833، ماده »ولی«؛ سیدمصطفی طباطبائی، فرهنگ نوین (عربی - فارسی)، انتشارات کتاب فروشی اسلامیه، تهران، چاپ سوم، ص 815؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1367ش، ج2، ص554؛ ابن اثیر(محمدجزری)،النهایه،المکتبة الاسلامیه،ج5، ص227،ماده»ولی«)

 است به طوری که فاصله ای میانشان نباشد. این نزدیکی یا پهلو درآمدگی بی فاصله شامل هر نوع نزدیکی مادی و مکانی و معنوی می شود.(راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، المکتبة الرضویه (کتاب فروشی مرتضوی)، چاپ دوم، پائیز 1362، ماده »ولی«)

 شایان ذکر است در اصطلاح دینی و قرآنی مراد از قرب، قرب معنوی است و شامل قرب و نزدیکی مادی و مکانی نمی شود. براین اساس، نزدیکی و پیوند قلبی یا محبّت ورزی افراد به هم نوعی ولایت ورزی است یا نزدیکی به معنای تصرف در امور دیگری و تدبیر آن، نوعی ولایت است. بندگی و پیوند معنوی با خدا و عشق و علاقه به او و اولیایش موجب »ولی خدا« شدن و درآمدن در ولایت او و سرپرستی امور انسان توسط خداوند و اولیای او می شود.

 بنابراین، ولایت در نگاه اسلام با همه انواع و اقسامش که در دو قسم تشریعی و تکوینی دسته بندی می شود و بالاصالة از آنِ خداست، قرب خاصی است که با نوع یا انواعی از تأثیر، تأثّر، تصرّف، عشق و محبت، سرپرستی، حاکمیت ظاهری و باطنی و تکوینی همراه است و در یک تعریف ساده، عبارت است از رابطه مستقیم و بی واسطه میان دو کس یا دو نهاد یا دو گروه، که از جنس محبّت، ریاست، حاکمیت، تبعیت، تصرّف و مانند آن است.(ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان، چاپ بیروت، ج 5، ص 368 - 369، و ج 6، ص 11 - 13، و ج 10، ص 88 - 90؛ طبرسی، مجمع البیان، چاپ ناصرخسرو، تهران، ج 2، ص 365؛ عبداللَّه جوادی آملی، شمیم ولایت، نشر اسراء، قم، اسفند 1385، ص 35 - 46)

 ولایت از مهم ترین و محوری ترین مسائل دینی و اعتقادی در اسلام به ویژه در مکتب تشیع است، بلکه از چنان جایگاه اعتقادی و غنای ارزشی و معنوی برخوردار است که اگر آن را حقیقت و عصاره اصل دین به ویژه توحید و خداپرستی و نیز حقیقت تدین و ایمان راستین به معتقدات اسلامی بنامیم، سخنی به گزاف نگفته ایم؛ زیرا توحید و ولایت یک حقیقت اند و یکی ظهور دیگری است، ولایت مجرای توحید است؛ چون ولایت تنها به خداوند اختصاص دارد و بقیه موجودات کمالی به ویژه اولیای خاص الهی (پیامبران و اوصیایشان به ویژه پیامبر خاتم صلی الله وعلیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام) همگی مجاری و مظاهر ولایت مطلقه و کلیه ربوبی اند؛ چرا که اطلاق »اللَّه ولی الذین آمنوا...« (آیةالکرسی) استثناپذیر نیست و معنایش این است که ولی اللَّه شدن به طور مطلق و همیشه مشروط به ایمان و عمل است. از این رو، رسول آینه است و نور ولایت الهی در وجود مقدس و نورانی اش جلوه گر است و از مجرای وجود او می تابد. امام و امامت نیز آینه ولایت تامّه و مطلقه الهی است.

 ولایت، حکایت گر گنجینه های معنوی نهفته در باطن هستی و جان جهان است که از سرچشمه ولایت و حقیقت جهان، خدای سبحان فیضان کرده و جان و روان آدمیان و نهانخانه موجودات جهان را نور وجود و هستی و حیات بخشیده و گستره آن بر همه آنچه که هست، از ملک و ملکوت، غیب و شهود و تکوین و تشریع سیطره ولایی یافته است؛

 هُنَالِک الْوَلاَیةُ لِلَّهِ الْحَقِّ (کهف: 44)

 در آنجا (هنگام آشکارشدن سستی و ناتوانی انسان و از کارافتادن همه وسائل و وسایط، روشن می شود که) حقیقت ولایت به تمام و کمال، از آنِ خدای بر حق است.

 بنابراین، ولایت، تجلی توحید ربوبی، حاکمیت مطلق خداوند و مالکیت بی چون و چرای او بر جهان آفرینش و نشانگر تحقق اراده تکوینی و تشریعی اش بر انسان و جهان است.

 همچنین ولایت در قرآن، نمودار حقیقت وجودی انسان های والامقام و کاملی است که همه استعدادها و ظرفیت های وجودی خویش را با پیوند دادن به ولایت و قدرت مطلقه الهی در پرتو عبادت و عشق و دلدادگی به آن محبوب و معبود بی همتا، به فعلیت درآورده اند و به انتهای منزلت، کرامت و کمال انسانی رسیده، آینه تمام نمای حقیقت و ولایت تامّه خداوندی شده اند و در پرتو این شایستگی های اکتسابی و عنایت ویژه الهی، به مناصب الهی نبوّت و امامت نائل آمده اند؛ آن گونه ولایتی که خداوند متعال در کتاب آسمانی اش، قرآن کریم، آن را همتای ولایت خویش اعلام کرده و اطاعت آنان را همچون اطاعت خود به طور(»إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا« (مائده: 55) )

 مطلق واجب گردانیده است؛ و به همین دلیل است که در روایات معصومین علیهم السلام نیز(»أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ« (نساء: 59) )

 ولایت پایه اصلی و شالوده اساسی آیین اسلام به شمار آمده است:

 بُنِی الاِسْلامُ عَلی خَمْسٍ: عَلَی الصَّلَوةِ وَ الزَّکاةِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَ الْوِلایةِ وَلَمْ ینادِ بِشَی ءٍ کما نُودِی بِالْوِلایةِ(اصول کافی، بیروتی، ج 2، باب دعائم الاسلام، ص 18 - 24، به ویژه روایات 1 و 5)

 اسلام بر پنج پایه نهاده شده: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت؛ و برای هیچ کدام از این ها به مانند ولایت فراخوانده نشده است!

 راز این موقعیت ویژه ولایت در میان آموزه های اسلامی، در روایت دیگر از امام باقرعلیه السلام نیز آمده است و آن نقش کلیدی و محوری امام و حجت خدا در میان(همان)

 مسلمانان است که راهنمای دینی، تفسیر و تبیین کننده احکام و هدایت کننده مردم به سوی رستگاری و کمال معنوی است؛ چرا که اگر جامعه بدون رهبر و امام هدایتگر باشد راه به جایی نخواهد برد.(ولایت نه تنها در احکام اسلامی بلکه در اصول اعتقادی اسلام نیز نقش تعیین کننده دارد؛ زیرا اخبار زیادی وجود دارد که می گوید توحید و ایمان بنده ای پذیرفته نمی شود مگر با ولایت ائمه علیهم السلام (ر.ک: بحارالانوار، ج3، ص 13، ج 8، ص 359، ج 26، ص 267 و 281 و 289، ج 49، ص 127))

 ولایت در دین همچون توحید ریشه در فطرت انسان دارد و در روایات(ر.ک: امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، نشر مؤسسه عروج، 1377 ه’.ش، ص 100؛ همو، آداب الصلوة، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش، ص 139؛ علامه طباطبائی، ولایت و زعامت، نشر واحد تبلیغات و انتشارات سپاه منطقه 2 کشوری، چاپ اول، ص 25 و 28 - 30)

 اسلامی به این حقیقت تصریح شده است. چنانکه در زیارت نامه معتبر جامعه(ر.ک: ابوجعفر صفّار قمی، بصائر الدرجات، مکتبة آیةاللَّه مرعشی نجفی، 1404 ه’.ق، ص 78؛ شیخ صدوق، التوحید، مکتبة الصدوق، تهران، 1398 ه’.ش، ص 329 - 330)

 کبیره، امام هادی علیه السلام در فرازهای مختلف آن از جمله در فراز زیر به فطری بودن(زیارت جامعه کبیره که از امام هادی علیه السلام روایت شده است، علاوه بر آنکه در کتب ادعیه معتبر نظیر مفاتیح الجنان، اثر ماندگار شیخ عباس قمی آمده است، در کتب روایی نیز آمده است و به تصریح علامه محمدباقر مجلسی و برخی علمای دیگر، صحیح ترین سند را داراست. (ر.ک: بحارالانوار، ج 99، ص 127 - 144؛ محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، بنیاد فرهنگ اسلامی، 1406 ه’.ق، ج 5، ص 450 - 453؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، مؤسسه اعلمی، بیروت، ج 2، ص 385 - 392)

 ولایت ائمه علیهم السلام تصریح کرده است:

 اَشْهَدُ اَنَّ هذا سابِقٌ لَکمْ فیما مَضی وَ جارٍ لَکمْ فیما بَقِی

 گواهی می دهم که این مقام (ولایت و امامت) برای شما ائمه علیهم السلام از پیش (پیش از آفرینش موجودات و انسان) سابقه داشته و در آینده (تا ابد) هم جاری و باقی خواهد بود.

 بنابراین، ولایت با آن جایگاه والا، معنای ژرف، گستره وجودی و نفوذ معنوی اش در حیات مادی و معنوی موجودات جهان و به ویژه انسان، همچون خونی در رگ های حیاتی موجودات و انسان جریان داشته و حیات معنوی و ایمانی او را معنا می بخشد و به همین دلیل، انسان دورمانده از باور به ولایت از حیات حقیقی قرآنی بازمانده و از سعادت و رستگاری اخروی محروم است.

 اینک با آگاهی از موقعیت ممتاز ولایت در دین و جایگاه تعیین کننده اش در باورهای اعتقادی، باید دید ولایتمداری با مقوله بصیرت دینی چه نسبتی داشته و چگونه ارتباط و اتحاد وجودی پیدا کرده است و به بیانی، پیوند وجودی این دو عنصر چگونه در صحنه عمل و رفتار مؤمنان ولایتمدار خود را نشان می دهد؟

 مفهوم ولایتمداری و بصیرت دینی

 مفهوم ولایتمداری این است که به همان دلیل که در تفکر اسلام ناب محمدی صلی الله وعلیه وآله وجود »ولی اللَّه« و »حجةاللَّه« در زمین به عنوان رهبر راستین الهی، واسطه فیض(ر.ک: اصول کافی، ج 1، ص 178 - 180، باب های: »انّ الارض لاتخلو من حجة« و »انه لو لم یبق فی الارض الّا رجلان لکان احدهما حجة«)

 الهی، مقتدا و اسوه عملی مردم دیندار و ولایتمدار ضرورت دارد، پذیرش ولایت(ر.ک: همان، ص 196 - 197؛ بحارالانوار، ج 23، ص 29 - 37)(برای آگاهی از چگونگی واسطه فیض بودن ائمه علیهم السلام نیز ر.ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، مکتبة سِوی الحدیثه، تهران، ص 238؛ میرزاحسین نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1408 ه’. ق، ج 12، ص 164 - 165)

 ولی و حجت خدا توسط مردم و گردن نهادن به حاکمیت و ولایت او نیز ضرورت دارد؛ زیرا پذیرش ولایت اولیای خاص الهی (پیامبر و ائمه علیهم السلام)، برابر است با پذیرش ولایت خدا، ایمان به توحید و گردن نهادن به معتقدات دینی و در نتیجه، درآمدن در زمره مسلمانی و ورود در مسیر صراط مستقیم هدایت و رستگاری؛ چرا که به تصریح قرآن کریم در آیات فراوان و از جمله آیةالکرسی و نیز روایات معتبر، انسان ها از دو حال خارج نیستند: یا مسلمانِ مؤمنِ ولایتمدارند و قرین هدایت و رستگاری حقیقی:

 اللّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ

 و یا فاسق کافرند و تحت ولایت شیاطین و طاغوت و دچار گمراهی و نگون بختی:

 وَالَّذِینَ کفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُولئِک أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

 اما معنای »بصیرت دینی«؛ بصیرت از ماده »بصر« است و بصر به معانی بینایی، دیدن، مشاهده حسّی اشیاء و دیدن قلبی و نظرکردن آمده است و بصیرت به معانی عقیده قلبی، معرفت قلبی، زیرکی، هوشمندی، علم، آگاهی، شناخت و مانند آن می باشد.(ر.ک: ابن منظور (محمدبن مکرم مصری)، لسان العرب، ج 4، دارصادر، بیروت، ص 64 - 66، ماده »بصر«؛ طریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 204 - 206)

 بصیرت به معنای آگاهی و شناخت در آیه زیر نیز آمده است:

 بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (قیامة: 14)

 بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است.

 اما بصیرت دینی یا به بیانی دیگر، بصیرت در دین، نوع خاصی از آگاهی و شناخت است که صرف معرفت و شناخت نظری و فکری نیست، بلکه نوعی معرفت قلبی و شناخت درونی است که از دو راه عبادت و تقوا و تفکر و تدبّر به دست(در آیات زیادی از قرآن کریم به دستیابی به بصیرت و معرفت دینی از راه عبادت و تقوا تصریح شده است. از جمله: اعراف: 201، انفال: 29، حدید: 28 و..)

 می آید. امیرمؤمنان در خطبه های زیادی از جمله خطبه های 87، 82، 103 و 153، نیز در نامه 31 و کلمه قصار شماره 208 نهج البلاغه به رسیدن به بصیرت از راه تفکر و تدبّر تصریح کرده و از جمله فرموده است:

 رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً تَفَکرَ فَاعْتَبَر، وَاعْتَبَرَ فَاَبْصَرَ(صبحی صالح، نهج البلاغه، چاپ بیروت، 1387 ه’.ق، افست ایران، 1395 ه’.ق، خطبه 103، ص 149)

 خدای رحمت کند کسی را که اندیشه کند و عبرت بگیرد و به دنبال عبرت گرفتن، بصیر و بینا گردد.

 پس صرف علم و شناخت ذهنی و فکری، بصیرت دینی نیست؛ زیرا اگر چنین بود گروه کثیری از دانشمندان علوم از دین و ایمان گریزان نبودند و یا به ایمان و تدین علمی و نظری تنها بسنده نمی کردند، بلکه پایبندی عملی و تقوا و بندگی خدا را پیشه خویش می ساختند؛ چون به فرموده امیرمؤمنان علیه السلام، امکان ندارد که کسی از بصیرت دینی برخوردار باشد و به اصطلاح چراغ راه را در دست داشته باشد ولی بی راهه برود و گمراه گردد.

 همچنان که صرف ایمان و عمل تعبّدی و خالی از بصیرت نیز ارزش چندانی ندارد و انسان مؤمن و باتقوای بی بصیرت نیز ره به جایی نمی برد. از این رو، ایمان و عمل، زمانی ارزش حقیقی خود را دارد و تأثیرگذاری مطلوب را از خود به جای می گذارد که با معرفت و بصیرت دینی همراه و آمیخته باشد.

 این جاست که رابطه ناگسستنی میان ولایت و ولایتمداری و بصیرت دینی، آشکار می شود؛ زیرا بدون معرفت و درک درست از ولایت ائمه علیهم السلام و شناخت دقیق جایگاه ولایتمداری آنان، نمی توان به درک و شناخت درستی از خدا دست یافت و شالوده یک ایمان راستین و استوار را پایه ریزی کرد.

 علامه طباطبایی در این زمینه می گوید:

 شناسایی خداوند بدون شناسایی امام صورت نمی گیرد؛ زیرا امام به منزله مصبّ، محل ریزش آبشار و جایگاه افاضه فیض از بالاست. پس نخست امام علیه السلام که از همه کامل تر است فیض می گیرد و بعد بقیه موجودات از امام فیض می گیرند... خود امام علیه السلام همه اش فیض و فیض کامل است، منتهی فیوضات دیگری هم هست که از راه او به دیگر موجودات می رسد، که از آن جمله، معرفةاللَّه است.(محمدحسین رخ شاد، در محضر علامه طباطبائی (پرسش ها و پاسخ ها)، انتشارات نهاوندی، چاپ پنجم، بهار 86، ص 70)

 این سخنان علامه طباطبائی برگرفته از روایات فراوانی است که در این زمینه وارد شده است. از جمله آن، روایتی است که در آن مردی از محضر امام صادق علیه السلام می پرسد، پدر و مادرم به فدایت! مراد از »معرفةاللَّه« مورد نظر شما چیست که اگر کسی به آن دست یابد به عبادت خدا روی می آورد و از عبادت غیر او بی نیاز می شود؟ امام علیه السلام فرمود: این که مردم هر زمان امام خویش را که ولایت پذیری از او و اطاعتش بر آنان واجب است، بشناسند.(شیخ صدوق، علل الشرائع، مکتبة الداوری، قم، 1385 ه’.ق، ج 1، ص 9)

 در روایت دیگری از امام باقرعلیه السلام یا امام صادق علیه السلام (تردید از راوی است)، آمده است:

 لایکونُ الْعَبْدُ مُؤمِناً حَتَّی یعْرِفَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الاَئِمَّةَ کلَّهُمْ وَ اِمامَ زَمانِهِ وَ یرُدَّ اِلَیهِ وَ یسَلِّمَ لَهُ(اصول کافی، ج 1، کتاب الحجة، باب »معرفة الامام و الرد الیه«، ص 180)

 بنده، مؤمن نمی شود تا این که خدا و رسول او و همه ائمه (دوازده گانه و به ویژه) امام زمانش را بشناسد و در همه کارهایش به او مراجعه کند و تسلیم فرامینش باشد.

 نیز در روایت دیگری، امام صادق علیه السلام در پاسخ به این که پس از معرفت خدا کدامیک از اعمال برتر است، برخی از اعمال عبادی را نام می برد و سرانجام در یک تعبیر فراگیر تصریح می کند:

. .. ولی آغاز همه این ها معرفت ما و آخر و انجام همه این ها معرفت ماست.(بحارالانوار، ج 27، ص 202، روایت 71)

 پیوند میان توحید و ولایت چنان عمیق و ناگسستنی است که امام رضاعلیه السلام در حدیث مشهور به »سلسلة الذهب« در مسیر راه به طوس، در شهر نیشابور، از اجداد طاهرینش تا رسول خداصلی الله وعلیه وآله و او از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال نقل کرده که فرمود:

 کلمه توحید (لااله الااللَّه) دژ استوار و پناهگاه امن و نجات بخش من است و هر کس در آن داخل شود، نجات می یابد. اما توحید با شرائطش و امامت من نیز از شرائط آن است.(شیخ صدوق، کتاب التوحید، مکتبة الصدوق، تهران، ص 25)

 جمله آخر از امام رضاعلیه السلام است و نشان از اهمیت ولایت و ولایتمداری ائمه علیهم السلام دارد که بدون آن توحید نیز کارساز نیست. اما این که چرا توحید بی ولایت کارساز و نجات بخش نیست، نیازمند بحث و بررسی است که مجال دیگری می طلبد. ولی آنچه به اجمال می توان گفت این است که بررسی افکار و عقاید گروه های مسلمانی که از ولایت ائمه علیهم السلام دور مانده اند و دچار عقاید شرک آمیز و باطل گشته اند و به جسم بودن خدا و مانند آن گرفتار آمده اند، نشان می دهد که آنها به خاطر دورماندن از تعالیم آسمانی ائمه علیهم السلام به ویژه تعالیم توحیدی، دچار بدفهمی و گمراهی شده و از اسلام ناب محمدی صلی الله وعلیه وآله محروم گشته اند؛ چون این ائمه علیهم السلام و در(ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، طبع چهارم، چاپ بیروت، 1426 ه’.ق، به ویژه ص 212 - 217 و 290 - 293)

 رأس آنها امیرمؤمنان علیه السلام بودند که خدا را آنگونه که بود معرفی کرده اند. گواه این سخن، خطبه های توحیدی نهج البلاغه و کتاب های روایی توحیدی گران سنگی چون کتاب توحید صدوق است؛ و همین مسأله کافی است که ما به راز پیوند ناگسستنی میان معرفت توحید و معرفت ولایت ائمه علیهم السلام و ضرورت اعتقاد به آن پی ببریم.

 از آنچه آورده شد، پیوند ناگسستنی میان معرفت و بصیرت و میان ولایت و ولایتمداری نیز آشکار گشت؛ زیرا ولایتمداری بدون شناخت کافی و بصیرت و آگاهی معنا و مفهوم درست و حقیقی خود را نداشته و در باور قلبی و ایمانی و صحنه عملی و رفتار بیرونی انسان های مسلمان ولایتمدار، آثار مطلوب و سودمند خود را به جای نمی گذارد و چه بسا که شخص را به سعادتمندی و رستگاری حقیقی نرساند.

امتیاز به خبر :